شاخص های کلیدی عملکرد با چه هدفی ایجاد می شود؟
در سادهترین حالت، شاخصهای کلیدی عملکرد مانند سایر معیارها و شاخصها هستند و تنها زمانی سودمند هستند که برای اتّخاذ تصمیمهایی با اطلاعاتِ بیشتر مورد استفاده قرار بگیرند. با مطرح شدن اصول مدرن، دیگر مدیریت معادل اندازهگیری نیست و اندازهگیری نیز معادل مدیریت نمیباشد؛ این دو مقوله -که کوششِ زیادی نیز میطلبند-، مقولاتی مجزا اما مرتبط به هم هستند.
سازمانهای موفق آموختهاند که از اطلاعاتی که از این شاخصها جمعآوری کردهاند، استفاده کنند تا درک بهتری حاصل کرده، در عملکرد خود بهبود ایجاد کنند. از آنجا که شاخصها دینامیک هستند، محیطی برای یادگیریِ مداوم ایجاد میکنند که حتی میتواند منتج به محکِ برخی روشهای استراتژیک گردد.
برای معنادار کردنِ معیارها، هر شاخص نیاز به سطح عملکردی بهعنوانِ هدف دارد که باید از سطح استراتژیک نشئت گرفته باشد. “بهبود” یا “دو درصد بهتر از سال گذشته” در درکِ استراتژیک چندان معنادار نیست. و هیچکس بهواقع نمیداند سطحِ کنونی با توجه به مقاصدِ استراتژیک تا چه میزان خوب یا بد است.
به نظر شما رهبران قالیت اطمینانِ سازمان، برای اشاعه و توسعه شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) چه موارد دیگری را باید در نظر بگیرند؟